آمده از جنوب
ته لهجه اش هنوز گرم است
انگشت هاش
از چیدن رطب
دلچسب شده اند انگار
و بلبلی در نگاهش
سوت می زند تا نگاهش می کنم
من عاشق هوای شرجی ام
وقتی خوزستان می شود و
بوی حصیر نم زده می گیرد نفسش
من عاشق حصیرم
که پابرهنه بنشیند و بنشینم پای حرف هاش
کِنارِ عطرِ کُنارش
من عاشق بلم و شطّم
که ضرب بگیرد و غوغا شود لب کارون
موج ها را نشانم دهد که:
وِ....ی
سیلِ ماه بکن
چه رقصی می کنه !