حسین آخانی استاد دانشگاه تهران طی یادداشتی در شماره امروز ایران نوشت: افتتاح هر سد برابر بود با مرگ یک یا چند رود، برابر بود با نابودی زندگی پایدار و تمدنی سرزمینهایی که در داخل و پشت سد قدمت چندین هزار ساله داشتند. سدسازان با لابیهای گسترده بخش عمده بودجههای کشور را به خود اختصاص دادند و با شعارهای زیبا که سدها باعث رونق کشاورزی و جلوگیری از هدر رفتن آب و مهار سیل میشوند، همینطور سد ساختند. تأثیرات ویرانگر سدسازی با توسعه بیرویه کشاورزی و افزایش برداشت از آبهای زیرزمینی تشدید شد. ما هم ذخیرههای پسانداز (آبهای زیرزمینی) را خوردیم و هم با توسعه ناموزون حقوق ماهانه (همان آبهای جاری) را حیف و میل کرده یا با کمک سدها تبخیر کردیم.
تالابها یکی پس از دیگری خشک شدند. مناطق بزرگ تالابی کشور در خوزستان، آذربایجان، سیستان، اصفهان و اراک به بزرگترین کانونهای تولید ریزگرد تبدیل شدند. بر اساس مشاهدات میدانی نگارنده، منابع تولید گرد و خاک ابعاد گستردهتری دارد. خشکی زمین، چرای بیرویه، دیمکاری در سالهای خشک و اخیراً توسعه گردشگری مخرب با آفرود و جولان دهها هزار خودروهای شاسیبلند و موتورسیکلتها برای تفریح و حمل قاچاق بخصوص در مناطق خشک، هر کدام سهمی در ایجاد دریای بزرگ گرد و خاک دارند. اگر چه منشأ خارجی این ریزگردها - که عمدتاً ناشی از سدسازیهای گسترده در ترکیه و افغانستان است - بسیار مهم هستند، ولی نباید غافل شد که خشکی تالابهای حوضههای داخلی و تخریب شدید خاک در کشور متأثر از رفتار خودمان است. گسترش ریزگردها اتفاق جدیدی در فلات ایران نیست. طی هزاران سال پیش هم ریزگردها با توسعه دورههای خشکسالی تغییرات سیاسی-اجتماعی عمیقی در فلات ایران داشتهاند. بر اساس پژوهشی که آرش شریفی و همکاران در جلد ۱۲۳ مجله پژوهشی مرورهای علم کواترنری منتشر کردهاند، مشخص شده است که از ۵ هزار سال پیش تغییرات اقلیمی نقش مهمی در افول تمدنها در فلات ایران داشتهاند. اگر دولتهای منطقه با هم همکاری نکنند و جلوی این بحران را نگیرند، این بحران است که یکی پس از دیگری گریبان آنها را میگیرد. برای آنکه این اتفاق نیفتد، آنها فقط یک راه دارند. این راه چیزی جز پذیرش خطاهای گذشته و برگشت از آنها نیست.
در موضوع ریزگردها، خاورمیانه باید سدها را کم کند تا جایی که جز چند سد مهم سدهای اضافی را یکی یکی حذف کند. میدانم این امر در شرایط جغرافیای اجتماعی- اقتصادی- سیاسی دشوار است. ولی ما میتوانیم به عنوان قدیمیترین تمدن بشری که زمانی با ابداع قنات، توانستیم رشته تاریخ خود را حفظ کنیم، اولین کشوری باشیم که به سدها «نه» بگوییم. میدانم که با توجه به ساختار بشدت سد زده وزارت نیرو، زمان زیادی میخواهد که ایران نهضت سدزدایی را آغاز کند، ولی اولین قدم توقف ساخت سدهای جدید و سدهای مشکلدار است.
یکی از این سدهای مسأله برانگیز، سد چم شیر در استان کهگیلویه و بویراحمد است. این سد در یکی از بحرانیترین بخشهای سازند گچساران واقع شده است. آب رودخانه این سد شور است و از منابع متعدد شورابه وارد مخزن آن میشود. انحلال گچ و نمک اضافی در آن قطعی است و به دلیل وجود کارستهای انحلالی گچ، یکی از پر خطرترین سدهای ایران است. این سد آخرین مراحل ساخت خود را میگذراند و قرار است امسال آبگیری شود. گزارشهای متعدد که توسط شرکتها و دانشگاههای مختلف تهیه شدهاند، همه کم و بیش به بحران اشاره کردهاند. اگر هم گاهی در جلسات رسمی سعی در کوچک شمردن ماجرا دارند، هر کس به منطقه برود و از نزدیک ماجرا را بررسی کند متوجه عمق فاجعه خواهد شد.
سدها به دلیل منافع زیادی که دارند، از جذابترین و مستعدترین پروژهها برای عبور از فیلترهای کارشناسی هستند. هر کس گزارشهای مربوط به سد چمشیر را میخواند، خوب متوجه میشود که از همان ابتدا کارشناسان زیادی به خطرات ساخت آن تأکید داشتند. با وجود نامه ۱۰ نفر از استادان دانشگاه به ریاست جمهور و تشکیل کمیته بررسی مشکلات این سد در کمیسیون اصل ۹۰ مجلس، گویا کارفرما همچنان بر آبگیری سد اصرار دارد. صرف نظر از فاجعه بزرگ شورابهسازی در این سد، قطع جریان سیلابهای رودخانه زهره و تجمع نمک بعد از آبگیری، کانونهای ریزگرد فعلی را فعالتر خواهد کرد. این اتفاق با ساخت سد مارون ۲ بازهم تشدید میشود.