اشغال بوشهر مقدمه از دست رفتن هرات شد

بازخوانی یک پرونده تاریخی

اشغال بوشهر مقدمه از دست رفتن هرات شد

علیرضا صدقی

 سوم بهمن یک روز تاریک دیگر در تاریخ طولانی و پراز رویداد میهن ما بود. در این روز نیروهای اعزامی انگلستان به ریاست «اوت رام» پس از شش هفته نبرد خیابانی، بندر بوشهر و حومه آن را تصرف کردند تا دولت تهران مجبور به صرف‌نظر کردن از شهر هرات و غرب افغانستان امروز شود که از زمان
تاسیس کشور ایران به دست کوروش بزرگ همیشه بخشی وفادار از ایران و کانون فرهنگ و ادب ما، و برای مدتی نیز شاهزاده‌نشین ایران و مقر حکومت خراسان بود. شاه عباس که در هرات به دنیا آمده بود پیش از احراز سلطنت در این شهر می‌زیست. نیروهای اعزامی انگلستان نهم دسامبر 1856 پس از یک گلوله‌باران شدید گام بر خاک وطن ما در ساحل بوشهر گذارده بودند و از همان لحظه نبرد خیابانی آغاز شده بود.
دولت لندن اول نوامبر 1856 به ایران اعلان جنگ داده بود زیرا که اخطارهای دیپلماتیک آن دولت به ایران که از هرات و غرب افغانستان خارج شود مورد بی‌اعتنایی تهران قرارگرفته بود. در نبرد خیابانی 45 روزه، عمدتا مردم معمولی از شهر و حومه بوشهر دفاع می‌کردند. گلوله‌باران بوشهر توسط ناوهای انگلیسی صورت گرفته بود. افغانستان که بر سر آن این عملیات صورت گرفته بود از اوایل قرن هجدهم مورد توجه انگلیسی‌ها بود که علل درگیری کنونی غرب در آنجا به همان زمان باز می‌گردد زیرا که افغانستان نزدیکترین راه زمینی ورود و نفوذ قدرت‌های «اوراسیا» که با ایجاد سازمان شانگهای متحد شده‌اند به آسیای غربی ـ منطقه استراتژیک و نفتدار جهان است. منطقه هرات قسمتی از بخش اصلی ایران‌زمین بوده است که در عهد باستان «آریانا» خوانده می‌شد. «افغانستان» نامی است که انگلیسی‌ها بر ایران خاوری گذارده‌اند.
نیروهای انگلیسی که با کشتی از هند وارد آبهای بوشهر شده بودند نهم دسامبر 1856 درپی یک گلوله‌باران طولانی در ساحل بوشهر پیاده شده بودند و در این مدت مردم معمولی از منطقه بوشهر دفاع می‌کردند، زیرا که دولت تهران نیروی قابل ملاحظه در بوشهر و کازرون نداشت. درباره دفاع میهنی بوشهر کتاب‌ها و رساله‌های بسیار نوشته شده است.
دوست محمدخان حاکم کابل پس از امضای پیمان پیشاور با انگلستان، به تحریک انگلیسی‌ها و برخلاف روش گذشته‌اش دست به تشویق حاکم هرات به تمرد از دولت تهران زد. ناصرالدین شاه که در همان زمان به گردنکشی خان خوارزم پایان داده بود حسام‌السلطنه را با لشکر خراسان و چند یگان نظامی از تهران، گرگان و کرمان مامور گوشمالی حاکم هرات کرد که با اعتراض شدید لندن رو‌به‌رو شد. چون تهران توجه نکرد، انگلستان با برسمیت شناختن فوری مرزهای افغانستان که خود در لندن ترسیم کرده بود، روابطش را با تهران قطع و یکم نوامبر 1856 به ایران اعلان جنگ داد و بار دیگر به آب‌های ایران در خلیج فارس کشتی توپدار و تفنگدار روانه کرد.
ایران که بر اثر مداخلات سیاسی قدرت‌های اروپایی امکان نیافته بود نیروی دریایی موثر و توپخانه ساحلی داشته باشد موفق به بازداری ناوگان اعزامی انگلستان که از هند به حرکت در آمده بود نشد و این ناوگان از یکم ژانویه به گلوله‌باران کردن بوشهر دست زد، اما براثر ایستادگی مردم محل 23 روز طول کشید تا بتواند تفنگدار در ساحل مستقر سازد. انگلستان که چنین مقاومت میهندوستانه‌ای را انتطار نداشت خرمشهر را هم زیر حمله گرفت و اهواز را مورد تهدید نطامی قرار داد که دولت بی‌خبر تهران از معارضات قدرت‌های اروپایی با یکدیگر و نیز نداشتن اعتماد کافی به احساسات میهنی ایرانیان و همچنین ناآگاهی از فنون جنگ‌های تازه و لشکرکشی و این‌که پیشروی سریع یک نیروی خارجی به دلیل وسعت کشور و کوهستانی بودن آن آسان و سریع نخواهد بود تسلیم اراده لندن شد و طبق توافق پاریس که با میانجیگری رئیس وقت کشور فرانسه انجام شد از اصلی‌ترین قطعه ایران صرفنظر کرد!
اگر کمی به عقب بازگردیم می‌بینیم که عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه با مشاهده دسیسه‌های انگلستان در جریان تنظیم قرارداد «ترکمنچای» و از دست رفتن قفقاز ایران و لمس کردن بی‌صداقتی ناپلئون و در حقیقت چشیدن مزه تلخ دیپلماسی اروپایی؛ برای حفظ مابقی خاک وطن، دولت عثمانی را با جنگ و زور وادار به امضای معاهده تعیین مرز مشترک کرد که هنوز به قوت خود باقی است. از طرفی دیگر، چون روسیه به بسط قلمرو خود در منطقه‌ای پرداخته بود که جغرافیون غرب نام «آسیای میانه» بر آن نهاده‌اند، عباس میرزا بدون فوت وقت برای حصول اطمینان از وفاداری حاکمان نیمه‌مستقل خوارزم، مرو، بخارا و مناطق مربوط به خراسان شتافت. وی در اینجا متوجه شد انگلستان که از دیرزمان نگران دست‌اندازی روسیه به هندوستان بوده چشم طمع به سرزمینی دوخته که خود نام افغانستان بر آن نهاده است تا بتواند آن را به صورت حایلی میان متصرفات آسیایی روسیه و هندوستان درآورد و مانع پیشروی روسیه به سوی اقیانوس هند و آسیای جنوبی شود و در اجرای این سیاست خود، به تحریک و تطمیع خوانین و حکام افغان پرداخته است.
عباس‌میرزا برای خنثی کردن فعالیت‌های انگلستان در ایران خاوری وارد عمل شد. دولت لندن که چنین دید با روسیه بر سر تعیین یک خط قرمز میان مناطق نفوذ خود در این قسمت از جهان وارد معامله شد تا با تعیین این خط به سلطه و نفوذ خود بر افغانستان رسمیت بدهد و به تحکیم و احیانا گسترش آن بپردازد. لذا دولتمردان انگلیسی به موازات مذاکره با روسیه با هدف سازش، سریعا در لندن به دلخواه خود و برپایه منافع دولت متبوع به ترسیم خطوطی پرداختند که بر آن عنوان مرز ایران و افغان نهادند.
عباس‌میرزا پس از مطیع ساختن حکمران سرخس که بر منطقه نسا و اشک‌آباد تسلط داشت در سال 1834 تصمیم به راندن به سوی قندهار گرفت که بیمار شد و درگذشت.
محمد میرزا پسر عباس‌میرزا که همان سال پس از درگذشت فتحعلیشاه به سلطنت رسیده بود پس از تحکیم پایه‌های حکومت خود، تصمیم به تکمیل مساعی پدر گرفت و دولت لندن از این تصمیم محمدشاه که مناسبات حسنه با روسیه برقرار کرده بود نگران شد مخصوصا که بیم داشت محمدشاه از کمک روسیه برای ریشه‌کن ساختن نفوذ انگلستان از افغانستان برخوردار شود.
دولت لندن در سال 1837 الکساندر برنز را به بهانه توسعه دادوستد بازرگانی به کابل فرستاد که در باطن ماموریت او تحریک سران ایلات مناطق غربی برضد ایران و طوایف شمالی برضد روسیه بود.
محمدشاه که از طریق والی خراسان از اوضاع با خبر شده بود با تزار وقت روسیه یک پیمان دوستی امضاء کرد و تصمیم گرفت شخصا برای گوشمالی حکمران هرات و نواحی مجاور که در پرداخت مالیات تعلل کرده بودند عازم خراسان شود.
دوست محمد خان حکمران کابل که هرات را یک شهر ایران می‌دانست در قبال تصمیم محمدشاه واکنش نشان نداده و تنها خواسته بود که شاه پس از گوشمالی دادن حاکم هرات دست به اقدام مشابه در مورد والیان ولایات دیگر نزند.
دولت لندن که از دوست محمدخان مایوس شده بود، خود مستقیما وارد عمل شد و به تهران اخطار کرد که از لشکرکشی به هرات منصرف شود که دولت ایران اعتناء نکرد و دولت روسیه این اخطار لندن را مداخله در امور ایران تلقی کرد و حمایت خود را از لشکرکشی محمدشاه به هرات اعلام داشت و از عوامل خود در منطقه خواست که با مساعی محمدشاه در این زمینه همکاری کنند. روسیه در عین حال دست به تدابیری در هرات زد که محمدشاه را بیش از پیش تشویق به اجرای تصمیم خود کند.
لندن که اخطار خود را بی‌نتیجه دید و آگاه شد که نیروهای نظامی ایران به هرات رسیده‌اند به دو اقدام همزمان دست زد؛ یکی اعزام کشتی جنگی به آب‌های ایران بود که این نیروها بوشهر و خارک را متصرف شدند و دیگری وادار کردن آقاخان محلاتی به طغیان. آقاخان شورش مسلحانه خود را از کرمان آغاز کرد و تهران که چنین دید به دولت فرانسه متوسل شد که از انگلستان بخواهد از آب‌های ایران خارج شود که در این تلاش موفق نشد. سرانجام محمدشاه تصمیم گرفت بدون دادن کوچکترین امتیازی به حاکم هرات، نیروهای اضافی را بازگرداند.
انگلستان که می‌دانست محمدشاه در فرصت دیگر به هرات لشکرکشی خواهد کرد، به تقویت وضعیت خود در افغانستان پرداخت و در اجرای این سیاست در سال 1839 دوست محمدخان را که تا آن زمان در قبال هرات حاضر به اقدام برضد ایران نشده بود برکنار و شجاع‌الملک دست‌نشانده خود را پادشاه کابل کرد، ولی در کابل در پشت‌پرده کارها در دست «برنز» بود که نماینده تام‌الاختیار انگلستان در افغانستان شده بود.
انگلستان سپس درصدد برآمد برای سرکوب کردن هرگونه مخالفتی، به افغانستان نیرو بفرستد. موضوع در جلسه شورای وزیران انگلستان به ریاست «پالمرستون» مطرح و تنها «دوک ولینگتون» با این تصمیم مخالفت کرد که سرانجام گفت: ورود به افغانستان آسان است، فکر خارج کردن نیروها را از آنجا بکنید.
انگلستان در اجرای این تصمیم، پنج هزار نیرو از هند به قندهار منتقل کرد. افغان‌ها در کابل با این اقدام انگلستان مخالفت کردند و در ادامه این مخالفت در سال 1841 شاه شجاع‌الملک و «برنز» را کشتند. انگلستان با این‌که درگیر جنگ با چین، معروف به جنگ تریاک بود، پس از آگاه شدن از رویداد کابل شانزده هزار و پانصد سرباز به فرماندهی ژنرال الفینستون از هند به افغانستان اعزام داشت. از دست این نیرو کاری برنیامد و پس از چند شکست، الفینستون به خواست افغان‌ها که دوباره دوست محمدخان را پادشاه خود کرده بودند تصمیم به خروج از افغانستان گرفت و با نیروهای خود و اتباع غیرنظامی انگلستان راه بازگشت به هند را در پیش گرفت. این نیرو در اثنای عقب‌نشینی، در منطقه جلال‌آباد و گذرگاه خیبر به محاصره افغان‌ها افتاد و قتل‌عام شد.
دوست محمدخان که به حکومت بازگشته بود تا سال 1855 به جنگ با انگلیسی‌ها ادامه داد که این درگیری‌ها با امضای پیمان پیشاور در تاریخ 30 مارس 1855 پایان یافت. دوست محمدخان پس از سازش با انگلستان روش سابق خود در قبال هرات را تغییر داد که به شرحی که در بالا آمد منجر به لشکرکشی مجدد ایران در زمان ناصرالدین شاه به هرات و مناطق اطراف آن ولایت شد. در این زمان ایران از لحاظ نظامی ضعیف‌تر و بیش از گذشته تحت فشار خارجی بود.
باید دانست که قرارداد مربوط به هرات به دولت ایران اختیار داده است که در صورت احساس خطر و وجود تحریکات نظامی علیه خود در افغانستان غربی بتواند نیرو به این سرزمین بفرستد و این نیرو تا قطع خطر و تحریکات در آنجا دست به عملیات بزند و باقی بماند.
انگلیسی‌ها بعدا تلاش‌های دیپلماتیک فراوان کردند تا به صورت‌های دیگر، بهانه برای بلااثر گذاردن این قسمت از قرارداد بر سر هرات را از جمله با امضای پیمان سعدآباد و قرارداد دوجانبه عدم تعرض میان ایران و افغانستان بتراشند، ولی موفقیت نداشتند. انگلیسی‌ها که نگران پیدایش یک نادرشاه دیگر در ایران بودند بعدا و از سال 1919 با هدف محدود کردن ایران در مرزهای فعلی، تلاش‌های دیپلماتیک مشابهی در مورد بی‌اثر ساختن قراردادهای قبلی عثمانی و ایران بر سر برخی از مناطق شرق دجله از جمله منطقه سلیمانیه بعمل آوردند و در این راستا، مسکو را هم در بیم خود از احیاء احتمالی ناسیونالسیم ایرانی شریک کردند، و احتمالا دولت مسکو در سایه همین نگرانی، با ساختن جمهوری آذربایجان خواست که ایران نتواند روزگاری قرارداد استعماری ترکمنچای را که نتیجه شکست نظامی خود در برابر تعرض روسیه تزاری بود باطل اعلام کند.
ارسال دیدگاه