گداي حق خود

گداي حق خود

شمال استان،مهره هايي كه كيش را ميتوانند مات كنند،ولي خود مات بي تدبيري ها شده اند

علي پسنده

���� واژه شوتي شايد براي برخي ؛خصوصا بالانشينان كمي غريب بنمايد اما اين  واژه براي اهل فن  رنگ ديگري دارد،شايد تداعي گر كولبران مرزهاي غربي باشد يا شايد ملموستر رقص بر تيزي شمشير و خانه اي بر لبه پرتگاه.
���� همه اينها كه در ذيل خواهد آمد نه شرح حالي است از فردي در مزارشريف نه خاطراتي ست از شهروند لهستاني در جريان حمله هيتلر بلكه توضيح وضعيتي خواهد بود از جوانان پر انرژي و شايد تحصيلكرده يكي از زيباترين شهرهاي توريستي جنوبي با ظرفيت بسيار بالاي تجارتي و گردشگري و نفت و گاز كه مانند گاوي شيرده همواره دوشيده ميشده و هيچگاه حوائج و حتي حقوق اوليه اش احقاق نشده.
 
���� اصولا شوتي ها كيستند؟از كره ماه آمده اند يا مسافري از مريخ هستند؟
خير اينها هم يكي از ما بوده اند كه دست اجبار آنها را به اين سو هل داده،به سويي سراسر بيم و خطر و مالامال از درد و استرس.
دولت آنها را قاچاقچي خطاب ميكند و دليل اصلي تضعيف اقتصاد،براي مقابله با آنها نيز راه هاي مقابله جدي و مشت هاي آهنين سهمگيني هم دارد،در صورت بازداشت آنها ابتدا و قبل از هرچيزي خودروشان را مصادره ميكند(بدون در نظر گرفتن پايان نيافتن اقساط وام خريدش) و پس از آن جريمه هاي سنگيني لحاظ ميكند كه فقط شنيدن أرقامش مهره هاي كمر را جابجا ميكند،.
چيزي كه پر واضح مي نمايد اين است كه اين افراد همگي از جنس انسان هستند،همه گي خانواده اي دارند،پدر و مادري چشم انتظار يا زن و فرزندي اميدوار كه براي اينكه نگاه شان شرمنده خانواده نباشد و غرور مردانگي شان را حفظ كنند جان در مشت مي گيرند و تن به جاده ميزنند.
از هركدامشان سوال كنيد هيچكدامشان راضي به اين زندگي پر استرس و سرشار از آشوب نيستند،بسياري از آنها ميگويند از اينچنين اوضاع نا به ساماني  خسته شده اند و اگر شغل جديدي برايشان فراهم شود برغم درآمد كمتر آن را انتخاب ميكنند.
مع الأسف برخي از آنها حتي پا را فراتر نهاده و در اين مسير پرمصائب زن و بچه را در كنار خود نهاده تا احتمال مشكوك بودن را كمتر كرده و مورد توجه مأموران قرار نگيرند،خود ديگر حساب كنيد اوج فاجعه را،خانواده اي كه براي آرامش تشكيل شده در گردابي هايل گرفتار آمده كه دائم در رفتن و آمدن است.
همه اينها كه گفته شد به هيچ وجه در توجيه اين شغل كاذب نبوده كه در نفي اش مثنوي ميتوان سرود و كتابي قطور نوشت،بلكه شرح وضعيتي بود بر گدايان حق خود كه به چنين روز ملال انگيز و ستوه آوري افتاده اند.
آيا به راستي اين بايد حق جواناني باشد كه در خطه اي زندگي ميكنند كه در هروجبش ميراثيست گرانبها و گنجي پنهان؟
آيا اين عدالت است كه اين جوانان گداي حق خود باشند و طلبكارانه آنها را قاچاقچي خطاب كنند؟
آنهايي كه معني قاچاقچي را خوب بلدند آيا مفهوم بيكاري و ناچاري هم ميدانند؟
اصولا فاكتور مهم و اصل لازم روي نياوردن افراد به سمت شغل هاي كاذب وجود قدرت انتخاب براي كارهاي قانوني و مناسب است.
شهرستان هاي ديلــم و گناوه با دارا بودن شرايط ويژه توسعه و داشتن پتانسيل ها و ظرفيت هاي ناب  ت تجارت،توريست،گردشگري،صيادي و پرورش آبزيان و منابع نفت و گاز استعداد تبديل به يك قطب تجاري-گردشگري در جنوب كشور را دارد.
اميد است مسئولان مرتبط و آنهايي كه دستشان ميرسد و كاري ميتوانند بكنند با يك همت جمعي براي رونق اجتماعي و تامين معيشت اين جوانان آينده دار كه هر كدام داراي پتانسيل هاي بكر و ظرفيت هاي دست نخورده بديعي هستند كاري كنند تا كار از كار نگذشته  و جوانان بيشتري كشته نشده خانواده هاي ديگري يتيم و داغدار نشده اند و با اين كار بزرگ هم ذخيره آخرتي كنند و هم آسايش و صفا را به خانواده ها برگردانند و هم امنيت و آرامش را به جاده ها.
 
گفتم كه در اين راه،كو نقطه آغاز
گفتي كه تويي تو،خود پاسخ اين راز...
 

ارسال دیدگاه