عمارتهای «بنگله» در آخرین روزهای سال 96
ریحانه دباش
از بین عمارت های بنگله رد شدم. تا به میدان رفاه رسیدم، کنار دکّهٔ روزنامه فروشی مردی با دوچرخه و پلاک چوبی چهار رقمی، داشت به شیوه شخصیت های احمد محمودی سیگار اشنو می گیراند، من را که دید، چشمانش را تا جایی که زورش میرسید باز کرد. پلیسِ سر میدان رفاه شبیه نظامی های انگلیسی شده بود و با چشم های ریز، آبی و کمی کشیده اش با پوزخندی نفرت انگیز نیم نگاهی به من انداخت، رویهٔ مزوندوزِ خوشدوختم را دور خودم مثل پارچه های طاقه ای پیچاندم. دوستم از دور من را دید و دستش را تکان داد و فریاد کشید: «ریحانه می خوام برم بازار قدیم شومیز بخرم، همراهم میای؟»
با علامت سرِ تردید واری، به او فهماندم که اِیی بدم نمی آید.
گفت: «این مسیر را تا جفره با دوچرخه برادرم می ریم و بعد از این که دوچرخه را تحویل دادیم، باقیش را باید پیاده برویم، خنده ام گرفت.»
تا گورستان مخوف انگلیسی ها او سواره و من پیاده طی کردیم، تا بالاخره رسیدیم به سه راهیِ دانشگاهِ خلیج فارس، به جای دختران و پسران دانشجو مردانی لاغر اندام و سوخته از دور با سبد و خیط و گونی های سفید می آمدند، کمی توقف کردیم تا نفس بگیریم برای رکاب زدن. چشمانم را که باز کردم، روی تختم در خانهٔ بهمنیِمان، نزدیک به عمارت های بنگله و درحال سپری کردنِ یکی از آخرین شب های سالِ یک هزار و سیصد و نود و شش هجری شمسی بودم ...
از بین عمارت های بنگله رد شدم. تا به میدان رفاه رسیدم، کنار دکّهٔ روزنامه فروشی مردی با دوچرخه و پلاک چوبی چهار رقمی، داشت به شیوه شخصیت های احمد محمودی سیگار اشنو می گیراند، من را که دید، چشمانش را تا جایی که زورش میرسید باز کرد. پلیسِ سر میدان رفاه شبیه نظامی های انگلیسی شده بود و با چشم های ریز، آبی و کمی کشیده اش با پوزخندی نفرت انگیز نیم نگاهی به من انداخت، رویهٔ مزوندوزِ خوشدوختم را دور خودم مثل پارچه های طاقه ای پیچاندم. دوستم از دور من را دید و دستش را تکان داد و فریاد کشید: «ریحانه می خوام برم بازار قدیم شومیز بخرم، همراهم میای؟»
با علامت سرِ تردید واری، به او فهماندم که اِیی بدم نمی آید.
گفت: «این مسیر را تا جفره با دوچرخه برادرم می ریم و بعد از این که دوچرخه را تحویل دادیم، باقیش را باید پیاده برویم، خنده ام گرفت.»
تا گورستان مخوف انگلیسی ها او سواره و من پیاده طی کردیم، تا بالاخره رسیدیم به سه راهیِ دانشگاهِ خلیج فارس، به جای دختران و پسران دانشجو مردانی لاغر اندام و سوخته از دور با سبد و خیط و گونی های سفید می آمدند، کمی توقف کردیم تا نفس بگیریم برای رکاب زدن. چشمانم را که باز کردم، روی تختم در خانهٔ بهمنیِمان، نزدیک به عمارت های بنگله و درحال سپری کردنِ یکی از آخرین شب های سالِ یک هزار و سیصد و نود و شش هجری شمسی بودم ...
ارسال دیدگاه
اقتصادی
- ایران اکسپو، موجب توسعه سرمایه گذاران خارجی برای تولید شد
- آیین امضای تفاهمنامههای مطالعه طرحهای توسعه ۱۶ میدان گازی
- دیدار و گفت و گوی مدیر عامل شرکت مخازن سبز پتروشیمی عسلویه با هیات های مختلف صنعتی در نمایشگاه ایران اکسپو
- مدیر عامل شرکت پتروشیمی کیان: تکمیل و بهره برداری مگا پروژه کیان تحقق عینی و عملی شعار سال و فرمان رهبری فرزانه انقلاب است
اجتماعی
- بازدید مدیر عامل و مدیران شرکت پتروشیمی کیان در سومین روز نمایشگاه بینالمللی ایران اکسپو
- معادلات پیچیده پتروشیمی کیان/ آیا دولت رییسی می تواند تغییری در این مگاپروژه ایجاد کند؟
- 9 دستاورد طلایی در کارنامه شرکت فولاد امیر کبیر کاشان ثبت شد / با حمایت مدیر عامل شستان
- جشن تحویل سال در شرکت مخازن سبز پتروشیمی عسلویه با حضور مهندس باتمانی مدیرعامل