راز شهادت رئیسعلی دلواری

راز شهادت رئیسعلی دلواری

حبیب احمد زاده



 
این عکس را محقق و فیلم ساز گرانقدر سرکار خانم مهتاب ابراهیم زاده در آرشیوهای آلمان پیدا و به ایران آورده و در کتاب خود نیز برای اولین بار چاپ کردند . عکاس واسموس آلمانی ست که خود به دستخط اسامی افراد و محل را اطاق جنگ در منزل رییس اعلام نموده
و اما راز چگونگي توطئه به شهادت رساندن رئیسعلی دلواری از زبان ویس کنسول انگلیس در بوشهر 
دهها سال این چنین تصور می شد که رئیسعلی دلواری دشمن سرسخت استعمارگران و مبارز نامی ایران زمین، بدون توطئه انگلیسی ها و به دلایل شخصی  توسط یکی از افراد محلی به شهادت رسیده اما انتشار ترجمه گزارشات محرمانه ویس کنسول انگلیس در بوشهر به وزارت خارجه بريتانياي كبير در زمان جنگ جهاني اول ،  پس از يكصدسال ، نشان داد که انگلیسی ها بطور مستقیم در بشهادت رساندن رئیسعلی دلواری نقش داشته اند. قسمتی از خاطرات هربرت چیک – ویس کنسول  انگلیس در بوشهر 
سه شنبه 1 سپتامبر 1915
به گمانم راه را یافته ام. دیشب او را یافتم. میرزا رحمت لیلکی مرا به نزد او برد. صحبت ها انجام شد. غلام حسین پذیرفت. شاید هیچکس اشک نریخته ی مرا ندید. آن کس که باید کار را تمام کند، پذیرفت که چنین کاری را انجام دهد. نه تنها در این دیار بلکه در هر دیاری هر نوع آدمی پیدا میشود. پذیرفت و  رفت. من و میرزا رحمت بازگشتیم. فهمیده بود در فکرم، اصلا صحبت نمیکرد.
بر چنین ملتی حکـومت کردن آسان است. به لقمه نانی خرسندند. ما همه این را میدانیم. ما و روس ها و آلمانی ها و فرانسوی ها و هر یک از گوشه ای پا به این میدان می نهیم.  تا دو سه ماه پیش فکر میکردم غوغایی شگفت تر برپا شود، ولی با همه چیز کنار امده اند. 
سه شنبه 8 سپتامبر 1915
در سیلاب دگرگونی ها حادثه ای روی داد.  تمام شد. یکی رفت. رییس علی کشته شد. میرزا رحمت لیلکی همه ی امروز را چشم به من دوخته بود و وقتی بعدازظهر خبر را آورد از سکوت طولانی ام تعجب کرد. هرگز شانه اش را نفشرده بودم. پس از پایان دوره ی طولانی سکوتم، شانه اش را فشردم. باید قهقهه سر میدادم، ولی نمی خواهم. آن کس را که برگزیده بودم کار را تمام کرد. در میان درگیری تیری و فریادی و مرگی. پایانی بر یک ماجرا. آدمی افتاده بر خاک و در خاک خواهد خفت. فردا درباره ی او ، من و آن خاک چه خواهند گفت. من و او جنگیدیم ولی فردا درباره ی آن کس که تیر را انداخت چه خواهند گفت؟بی حوصله ام. باید بروم و پرسه ای بزنم. شبی شرجی و گرم است ، از شهر هیچ صدایی نمی آید. 
منبع:دانشنامه بوشهر،راپورت های مستر چیک از رویداد های فارس و بوشهر درجنگ جهانی اول،مترجم افشین پرتو
ارسال دیدگاه
  • پایگاه خبری نفت امروز
  • پایگاه خبری نفت امروز