میوه ی ممنوعه

بخش نخست

میوه ی ممنوعه

خروسی را پیش مرد لوچی (دوبین و کژچشم) بسته بودند به او گفتند هیچ می دانی که افراد لوچ یکی را دوتا می بینند؟ مرد لوچ گفت : این سخن دروغ محض است زیرا اگر چنین بود حال باید من این دو خروس را چهار تا می دیدم(1)

دکتر عباس فضلی

 داستان چوپان دروغگو را همگان بارها خوانده و شنیده ایم و گاه هم به بازخوانی و بازگویی آن پرداخته ایم. اما شاید ما در ضمن سرایش ها و خوانش ها، به این نکته توجه نکرده ایم که قصه ی چوپان دروغگو دیگر فقط حکایت روستائیان ساده دل و صادق زبان نیست بلکه قصه ی آدمیان در جهان مدرن نیز هست که از طریق دروغ گفتن روزگار می گذرانند و در مسائل خانوادگی و اجتماعی و اقتصادی از این حربه ی کارساز و برنده، حداکثر بهره وری نموده و حتی حکومت گردانی می کنند. انسان های قرن بیست و یکمی خود، این داستان را نمایندگی می کنند و شاید هر یک در درون خود تبدیل به یک چوپان دروغگو شده اند. بنابراین این قصه نه فقط حکایت نقد حال ماست بلکه خود روانی ماست.
از طرفی در فرهنگ دینی ما، دروغگویی را گناه کبیره و کلید هر بدی معرفی کرده اند. بدین معنا که تغییر و تحول در زبان، سبب ایجاد هر شری می گردد. عارفان هم حضور دروغ در زندگی آدمیان را موجب اختلال در نظام هستی قلمداد کرده اند. حال با بیان این مقدمه به نقش دروغ در سلب اعتماد عمومی و کندوکاوی در رواداری دروغ در جهان معاصر می پردازیم.
    در جامعه ای زیست می کنیم که در گذشته و تاریخ پیش از اسلام، کورش کبیر پادشاه هخامنشی، هزار سال پیش از این، از خداوند درخواست کرده بود که این مرز و بوم را از سه آفت بزرگ ایمن بدارد دشمن، خشکسالی و دروغ. اما گذر زمان، نه ما را از داستان چوپان دروغگو دور کرد و نه این دعا را به اجابت نزدیک. شاید علی رغم این همه تأکید در نفی و نهی دروغ، تداوم این راه ناشی از این باشد که انسانها در ساختن و بافتن و حتی باوراندن دروغ در جهت توجیه عملکرد خود و یا رسیدن به مطامع و خواسته های دنیوی خود بسیار کوشاتر شده اند.
جالب اینجاست که همین زودباوری و فزون خواهی آدم و حوا بود که شیطان را بر آن داشت تا با استفاده از این ضعف اخلاقی، به آنان پیشنهاد خوردن میوه ی ممنوعه را بدهد. چرا که شیطان خوب می دانست که سرشت آدمی با وسوسه های نفسانی و هوس های دروغ پردازانه گره خورده است. و از این طریق می توان او را فریفت و از قضا نقشه اش کارساز و راه انداز شد. و آدم وحوا در وسوسه های خود گرفتار آمده و دروغ شیطان در رسیدن به جاودانگی دنیوی را باور کردند و بر سرشان آن آمد که آمد.
       با همه ی اهمیت بنیادینی که در جامعه ی انسانی به اعتماد عمومی داده شده است؛ حیرت انگیز اینکه تقلب و ریا و تزویر و دروغگویی آشکار، در دنیای مدرن معمول شده است. هر چند ما به سختی آن را هضم می کنیم ولی چنین رفتاری به نحوی گسترده مورد قبول واقع شده است. بنابراین اگر در جامعه ای که بی اعتمادی، بی صداقتی، اولویت نفع شخصی بر منافع جمعی و خروج از جاده ی اخلاق و انصاف، حرف اول را بزند و در عین حال دروغ و تزویر نه تنها قبیح شمرده نشده و به عنوان یک امر مذموم و ناپسند، ناهنجاری تلقی نشود؛ پس تردیدی نباید داشت که بنیان های آن جامعه از خانواده به عنوان یک جمع اجتماعی کوچک گرفته تا اجتماعات بزرگ در لایه های مختلف جامعه، دچار نوعی اختلال اساسی و اختلاق ویرانگر خواهد شد.
نتیجه ی یک پژوهش که توسط موسسه ی رحمان صورت گرفته است؛ نشان می دهد که 80% مردم پول و پارتی را برای احقاق حق خودشان ضروری دانسته و تنها 8% مردم به اجرای مساوی قانون اعتقاد داشته اند. از این نظر می توان چنین برداشت کرد که شاخص هایی چون امید به آینده، قابل اعتماد بودن و یا منصف بودن افراد جامعه در وضعیت مطلوبی قرار ندارد. رواج و رسمیت یافتن دروغ در مناسبات فردی و اجتماعی، سوء ظن، فرد گرایی، تضعیف بنیادهای اجتماع، تظاهر و ریا، قانون گریزی، رابطه گرایی، عوام فریبی، تملق و گزافه گویی، نشانهایی‌ از بحران اخلاقی و نبود اعتماد در جامعه است.
ادامه دارد ...

ارسال دیدگاه
  • پایگاه خبری نفت امروز
  • پایگاه خبری نفت امروز