سرگشتگي و خيام

سرگشتگي و خيام

آکا صفوی

پويش جهان هستي همراه با نمود ديگري است بنام آفرينش در جهان هستي، از خورشيد و ستاره ها و کهکشان ها گرفته تا ياخته هاي بدن آدمي همه در حال زادن و مردنند. زادن و مردن آدمي گاهي دردناک تر از زادن و مردن خورشيد ها و ستارهها و گاهي زاد و مرد گياه و جانور و ياخته است. همين کنش و واکنش جبري و شگفت انگيز است که دير باز انديشه آدميان را به خود مشغول داشته است.از کجا آمده ايم؟به کجا مي رويم؟چرا آمده ايم؟ همين پرسش هاست که سراسر انديشه ي فيسلوف و دانشمند بزرگي چون خيام را در بر گرفته است.

از آمدنم نبود گردون را سود

وز رفتن من جاه و جلالش نفزود

وز هيچ کسي نيز گوشم نشنود

کاين آمدن و رفتنم از بهر چه بود.

که البته آن نامعلوم ها هنوز نامعلوم است. آنچه که معلوم شده است اين است که اين همه زاد و مرگ و بودن و شدن و نيست شدن و آمدن و رفتن و برخاستن و خفتن چيزي نيست جز نمايشي شگفت آور و جبري آفرينش پيوسته...

و حال اين آفرينش براي چيست؟ و سرآغاز و انجام آن چه بوده و چه خواهد شد؟

اين پرسش ها را انساني از خود مي کند که در جهان گسترده و بي پايان آفرينش وجودش از يک ياخته کوچک بدن که زاد و مرگش در ساعت و روز محدود و کوچک است. همين موجود کوچک مي خواهد با معيارهاي انديشه و خرد کوچک از او برخاسته، اسرار آفرينش را بکاود و بسنجد، دچار سرگشتگي و سرگرداني مي شود.


ارسال دیدگاه