جایی برای " ریشه های شب "

جایی برای " ریشه های شب "



بهزاد خواجات
" ریشه های شب " مجموعه شعری از منوچهر آتشی است که ظاهرا نخستین آثار او را در بر گرفته  و از تاریخ بعضی از اشعار می توان سن این کتاب را ماقبل" آهنگ دیگر " او یعنی پیش از 1339 در نظر آورد .
این کتاب را باید از چند منظر قابل توجه قلمداد کرد ، اول این که نخستین مشق های شاعری را نشان می دهد که بعدها به عنوان چهره ای موثر و زبانزد در شعر امروز ایران حضوری جدی دارد ، دوم این که سیر آتشی را در فضای ادبی آن سال ها برای ما رصد می کند و سوم این که پرده هایی تازه تر از اندیشه ی او و صیرورت این اندیشه بر ما می گشاید ، به ویژه اندیشه های جوانی اش .
زمانی که آتشی مشغول " ریشه های شب " است ، یعنی قریب سال های 1335 تا 1339 ، در این سو ، هم هوشنگ ایرانی " بنفش تند بر خاکستری " را به چاپ رسانده ( 1330 ) و هم فریدون توللی " رها " ( 1329 ) و هم شاملو " قطعنامه " اش را ( 1330 ) و نیز در آن سو ، احمد رضا احمدی با " طرح " خود ( 1341 ) مناظری نو به شعر امروز نوید می دهد . همان طور که پیداست بر این سفره یاران ناموافقی نشسته اند و بدون در نظر گرفتن این ناسازگاری ، جای این مجموعه در فضای ادبی دوران قابل ردیابی نیست . شعر آوانگارد ، این سو میدان داری می کند و شعر رمانتیک در آن سو و شعر متعهد در گوشه ای دیگر و جذبه ی کهربایی تمامی این جریان ها شاعر ما را تحت نفوذ دارد و با جان و دلش بازی می کند .
" آهنگ دیگر " آتشی را می توان اوج " ریشه های شب " او دانست و هر چه قدر که این کتاب در مولفه های خود به تثبیت رسیده ، ریشه های شب ، آغازینه و بدوی و غریزی به چشم می آید . این بدویت – اما – نه آزار دهنده است و نه چندان خام و حتی در میانگین شعر عهد خود ، سر و گردنی افراشته دارد ، ولی نسبت به دستاوردهای بعد از این آتشی ، نمی توانیم برای آن جایگاه ممتازی قائل شویم .
به طور کلی امتیاز شعر آتشی از همان آغاز ، حرکت مستقل در اندیشه و فرم شعری و به طور کلی ضعف شعر آتشی از همان آغاز ، عدم بسط ایدئولوژیک این حرکت منفرد است . یعنی آتشی در نقطه ی رهایش از جریان های مقتدر شعر زمان خود گر چه موفق عمل می کند اما در تکمیل و تجهیز این رستگاری فکری و بالطبع عملی  به هیبتی چشمگیر دست نمی یابد . شاید علت این امر ، عدم اتخاذ دیدگاهی مدرن نسبت به جهان باشد و کم توانی در درک دیالکتیک پدیده های مدرن . آتشی هم درست مثل نیما سعی می کند که با عناصر بومی و محلی به تعریفی جامع از زندگی نائل شود ، با مایه هایی از رمانتیسم اجتماعی ؛ منتها نیما ، این عناصر را با نگاهی مدرن به سرنوشت انسان – به عنوان جزیی از یک کلیت یکپارچه – پیوند می زند و آتشی در توصیف صرف این بومیت مغموم باقی می ماند ، نوستالوژی روحی که به امروز و آینده چندان امیدی ندارد. انسان تاریخی انسانی فردا آفرین است اما آتشی به تاریخ انسان بیش تر اعتنا دارد و هر چه می گوید از حماسه ی حضوری است که در پشت سر رخ داده و در نگاه آخرالزمانی او ، سودایی برای تکرارش نمی توان داشت .
اولین چیزی که در مجموعه ی " ریشه های شب " توجه برانگیز نشان می دهد ، طبیعت گرایی آتشی با شاخص همین زادبوم است و عناصر متصاعد از این زادبوم ، اما باید اذعان کرد که او با این کار هرگز سودایی رمانتیکی در سر ندارد که بخواهد با " بازگشت به طبیعت " به اصل خود رجعت کند و یا در دستگاهی عرفانی ، رستگاری را در استحاله در طبیعت بیابد . آتشی با طبیعت گرایی بومی اش و با رویکردی حماسی – که خاص اقلیم اوست – به اسطوره ای کردن  این طبیعت دست می زند و انسان شعر او نیز مانند یکی از عناصر طبیعت متعالی او ماهیتی اساطیری پیدا می کند تا در این طبیعت سهمگین و تاریخمند ایفای نقش کند :
در حصار بی گدار این شب پر وهم اما / نغمه ی زرین صبحی نیست
سایه ها گلبرگ را می ربایند از گل مهتاب
و در این بی غوله ، این من ، این من بی تاب
_ پاسدار جاده ی تا هیچ آبادی _ / راه بند برگ پیغامی است ...    ( ص 48 )
شعرهای " ریشه های شب " یا چارپاره است و یادر قالب نیمایی و چون اولین تجربه های شاعر ماست ، بالطبع هنوز تا زبانی پخته و سنجیده تر راه درازی پیش رو دارد .  عباراتی از این دست در کتاب کم نیست :
بر این باروی سرگردان که خود گمراه بی فانوس دریایی است
چراغ دیگری روشن کن ای تاریخ ...    ( ص 10 )
شخصیتی که آتشی در این مجموعه به ما نشان می دهد ، تا مثلا " گندم و گیلاس" که آخرین حلقه در دگردیسی های شاعرانه ی اوست ، از مغازله ی حماسی با هستی و عناصر این هستی لذت می برد تا  هم خود را و هم انسان خود را توضیح بدهد . شاید اگر این دید حماسی نبود ، آتشی به راحتی در رمانتیسمی توللی وار یا نادرپورانه مستحیل می شد اما آتشی غالبا به جای " گفتن " نشان می دهد و می گذارد که ابژه ها ی شعرش ، خود حرف بزنند . از طرفی او شاعری سیاسی نیست و نمی خواهد مثل شاملو صریح و بی پرده  به مقابله با پلشتی ها برآید . در جامعه ی آتشی  ، تنها آدمیان حضور ندارند و گل و گیاه و اسب و صخره ها هم زندگی خود را دارند و او نگران آن ها هم هست :
گوش ماهی ها کنار سنگ ها افشانده چون پرها
هه ! چه همرنگند / سنگ هایتشنه با نعش کبوترها
باد با سگ های رنجور گرسنه
بو کشد آسیمه سر بر یورت چادرها ... ( ص 29 )
من همیشه در مقابله با شعر آتشی ، احساس مبهمی داشته ام از کمبود کیفیتی در شعر که نمی گذارد شعر او به تکاملی سبکی دست یابد . این کیفیت چیست ؟ فرم ؟ زبان منفرد ؟ در همین مجموعه ی " ریشه های شب "، در کنار چارپاره هایی نوقدمایی ، شعرهایی دیده می شود مثل " میعاد در سراب ها " ( ص 109 ) و " صبح به خیر نیما ! " ( ص 87 ) که سخت تجربه گرا هستند و اصلا با بعضی شعرهای " متعادل " مجموعه قرابتی ندارند. این اوج و فرود زبانی ، فرمیک و عاطفی از سر چیست ؟ :
" قوقئلی قو ... / وازنا پیدا نیست ... اما / گرته ی روشنی مرده ی برخی ...
همه کارش آشوب " / خبر از فاجعه ای دارد / نه که سرنیزه و شمشیر و اوباش و کودتا
خواب های چرکین دارد در گالن ها / می پاشد بر ما / با قوتی ها / آی آدم ها !  ( ص 90 )
شاید بتوان گفت که مفهوم گرایی آتشی و ارجحیت معنا در شعر او ، اجازه نمی دهد که وی به اعیانی سبکی دست پیدا کند ، چه ، یکی از وجوه سبک ، ریختار و فرم اثر ادبی است و چنان چه معنا ، پیشبر جریان ذهنی شعر باشد با هر کژ – مژ معنایی و احسلسی ، دستگاه زبانی شعر تحت تاثیر قرار گرفته و یا اصلا چنین دستگاهی امکان تشکیل نخواهد داشت.زبان سبکی ، نتیجه ی تمرکز در هویت معناست و وقتی که این تمرکز موجود نباشد ، از این زبان هم خبری نیست .
اما " ریشه های شب " در جایگاه خود ، قرص نشسته است ؛ که اگر نباشد ، چه گونه شاعری در سیر هدفمند خود ، می توانست به شعری چون " بوسه ها ، خنجرها و پیمان ها " برسد و از آن عبور کند ؟ که هر حرکت این قلم را رصد می باید و وسواس در خواندنش که او تا پایان خود ، نه ایستاد و نه عشق به مفاهیم انسانی اش را وانهاد .
.........................
ارسال دیدگاه
  • پایگاه خبری نفت امروز
  • پایگاه خبری نفت امروز