این غریبِ رانده شده در جامعه ما

این غریبِ رانده شده در جامعه ما

رضا داوری اردکانی

همواره يک کلمه حرف داشته ام که حرف تازهاي نيست. ممکن است مخالفاني داشته باشد. معتقدم آدمي با تفکر، آدمي ميشود. حال اين تفکر چه لوازمي دارد، بحث ديگري ميطلبد. همه قبول نميکنند که ما به فلسفه نياز داريم. مردم به درستي ميپندارند که فلسفه به هيچ کاري نميآيد. مدام ميگويند که فلسفه نان نميشود. هر چند ممکن است جام شوکران بياورد. به همين دليل فلسفه غريب رانده ميشود اما در عين حال هست و با بودنش سياست، علم و حرفه و رونق کسب و کار ميآورد، اين را در تاريخ هم شاهد هستيم.

هر زمان که تفکر غايب و ضعيف بوده، بينشاطي و درماندگي به جامعه رسوخ کرده است. البته فلسفه به معناي مابعدالطبيعه يک صورت تفکر است. فلسفه يکي از انواع تفکر است. هر جا در اين تاريخ 2500 ساله فلسفه بوده ما يک گشودگي در شئون زندگي ميبينيم. بنابراين هر کجا فلسفه هست، خردمندي هم هست. البته منظور از خردمندي، خرد عملي است. در حالي که در فلسفه، اين خرد تجزيه به خرد نظري و عملي ميشود. فلسفه عين خردمندي نيست. ما سياستمدار خردمند داريم ولي فيلسوف نيست. شايد اصلا فلسفه نخوانده باشد. لازم نيست سياستمدار، فيلسوف باشد. شايد بهتر است که فيلسوف نباشد. چرا که فلسفه گرفتاري ميآورد. آنچه افلاطون مطرح ميکرد ايدهآل بود که فليسوفان بايد حکومت کنند.

فلسفه راهنماي عمل است هرچند در عمل زندگي به ما مدد نرساند. در امر معاش، سياست، حرفه، تربيت و روابط اما فلسفه بناي خرد را محکم ميکند.

ما معمولاً بين هوش و خرد در کاربرد اشتباه ميکنيم، هوش امري ژنتيکي است، در هر جامعه مردمي هستند که هوش فراوان دارند اما عقل گاه هست و گاه نيست. اين عقل را در فلسفه و هنر ميتوانيم بيابيم. هنر با منطق سر و کار ندارد البته مخالف آن هم نيست اما هنر با خردمندي کار دارد يا با عقلي که پشتوانه خردمندي است بنابراين زماني که هست اعتماد و اعتبار و اخلاق و پيوستگي و دوستي هم هست.

بنابراين اين فلسفه را غريب و رانده شده از همه جا تصور نکنيم. همين دشمن رانده شده اگر نباشد مصيبتي به بار ميآيد چرا که پيوند و همبستگي و مهر و دوستي بين مردم وجود نخواهد داشت


ارسال دیدگاه
  • پایگاه خبری نفت امروز
  • پایگاه خبری نفت امروز