بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

برای خاطرم غم آفریدند
طفیل چشم من نم آفریدند
چو صبح آنجا که من پرواز دارم
قفس با بال، توام آفریدند
گهر موج آورد، آیینه جوهر 
دل بی آرزو کم آفریدند
وداع غنچه را گل، نام کردند
طرب را ماتم غم آفریدند
کف خاکی که بر بادش توان داد
به خون گِل کرده آدم آفریدند
چسان تابم سر از فرمان تسلیم
که چون ابرویم از خم آفریدند؟
جهان خونریز بنیادست، هشدار!
سر سال از محرم آفریدند...!


ارسال دیدگاه