ماندگارهای تاریخ

ماندگارهای تاریخ

دکتر عباس فضلی

در همه ی کتاب ها و در همه ی ممکن ها به دنبال چیزی می گردم که نیست یعنی ناگفته و ناشنوده است. گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم/ گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو. زندگی معمولی مرا ارضا و قانع نمی کند چرا که سخت معتقدم جهان هستی، همه اش این نیست که ما به آن می نگریم و در آن می زییم. جهان های ممکن بی شماری هم وجود دارد که هر فردی به اقتضای نگرشش آن را یافته و بدان افتخار می‌کند. این جهان های ممکن را مولانا به من داده است او دست مرا گرفت تا در جهان های موازی و ممکن، شیوه ی راه رفتن متفاوتی را بیاموزم.
از نگاه هرمنوتیکی، متون مقدس و غیرمقدس در نافهم ها و سوء فهم های شان قابل دستیابی اند. چنان که انسان ها همان نیستند که می نمایانند؛ متون هم همان نیستند که می نگارانند. مؤلف هر که باشد و متن هر چه باشد؛ پوششی است برای پنهان کردن ناگفته ها. بنابراین ما به عنوان خواننده باید کوشش کنیم در زیر این متن و در زیر ضمیر آگاه و نیمه آگاه مؤلف، به ناآگاهی‌ها و نانوشته های آن دسترسی پیدا کنیم.
از نظر زیباشناسی، مطالب یک متن در ظواهر آن جایی ندارند؛ بلکه پنهان در بطن اویند. متن را که همه می توانند دریابند و بخوانند و مرور کنند. نامروری ها مهم اند. انسان های متفاوت با نگاه‌های متفاوت نضج و رشد می‌یابند. سیالیت ذهن، اقتضای سوءفهم های متنی و بینامتنیت است. زیبایی ها در ناگفته ها و نهفته ها حضور دارند و صدای ناشنیده ی مؤلف از دل همین شنیده‌های متن قابل احصاست. تا کی ما باید به ظواهر دلخوش بوده و به آن ببالیم و خلقی را به تپش و تنش بکشانیم.
روزگار روی ها و رویه های دموده شده، گذشته است. نسل جدید در عطش بی فرهنگی و بی هویتی به سر می‌برد و جویای جویی از کرامت و انسانیت است. چرا که این فرهنگ موجود و هویت موهوم او را سیراب نمی کند. وی در جستجوی زمان از دست رفته و سرگردان جزیره ی خوشبختی است. باید اعتراف  کنیم که نتوانسته ایم این نسل تشنه ی معنویت و گرسنه ی عزت را به سرمنزل مقصود برسانیم. چه که خود هم درمانده ایم. اما در این میان، اندک امیدی و کورسو نگاهی ما را سرپا نگه داشته است و اگر بتوانیم در این تاریکی اندیشه، همین فانوس جادویی خیال را حفظ کنیم؛ هنر کرده ایم. تمام نوشته ها و حرف های من در این گزاره خلاصه می شود که در نگهداشت این چراغ باید کوشید. هر کسی به نوبه ی خود برای بزرگداشت فرهنگ ایرانی و دین موروثی و دانش مقروضی باید گام بردارد. کتاب خواندن و کتاب نوشتن یکی از راه‌های گرامیداشت این سه پدیده است. البته یادآوری این نکته حائز اهمیت است که در طول تاریخ بشری، همین روند بوده و راه چاره ای جز این نیست. اگر نسل امروز و دیروز قربانی بی‌مهری‌ها و بی توجهی ها شده‌اند؛ نسل‌های بعدی باید با هوشیاری به جبران این کمبودها دل بسپارند و کشف کنند آنچه را در نوشته ها و کتاب هاست.
بنابراین تمام مظاهر فرهنگ، دین و دانش در نگهداری خود، محتاج نوشتن هستند. گفته ها و گفتن ها با آدمیان خاک می شوند اما نوشتن ها ماندگارهای تاریخ اند. و ما با همین نگاه، نگارش می‌کنیم شاید کسی در آن دورها صدای قلم ما را بشنود و در پاره ای از پدیده‌های روبه رو، تجدید نظر کند یا اندکی ازسرعت روز افزون خود بکاهد و یا گاه به راه پیموده ی خود نظری افکند. همین امید اندک تمام وجود مرا فرا گرفته است و مطمئنم که در این وانفسای زندگی و در زیر خروارها غفلت و ظلمت روزی ندایی به داد این ملت و مملکت خواهد رسید و چراغ دیگری را برافروخته و ما را به رهایی دعوت می‌کند. و این همه را در خواندنی های عمیق و دقیق جستجو می کنم که بار هستی را به سلامت به مقصد می رساند. و ما را به ساحل نجات می کشاند.
در پایان عرض می کنم که من با این کتاب، سال ها زیسته ام. اول آنکه با شوق و ذوقی وصف ناپذیر در هر روز، متن نخستین را نگاشته ام. پس از آن اندکی آن را فربه نموده و به تایپ و بازخوانی آن همت گماشته ام. تمام واژگان و مفاهیم این کتاب با روح و روان حتی تن من آشنایاند. این نوشته ها آرام بخش لحظه های تنهایی و تفکر من بوده و ظلم زمانه را برایم رفو کرده اند. و اکنون سخت مدیون و مرهون آنها هستم. حال که به همت هوشمند و انتشارات شروع، شروع به پرواز کرده اند. خوش دارم که بار اندوه و امیدم به بار نشسته و بار دیگر در کنار من می‌نشینند و گرد ملالی از چهره ی من یا دیگری برمی دارند اما هر چه هست این نوشته نیست که من و شما را به خود مشغول می‌کند بلکه در پس این نوشته، نگاهی است که از ناله وعاطفه پر است و دستیابی به آن امری مشکل بل محال می نمایاند. اگر کسی به آن دست یافت؛ مرا هم خبر کند!!
بلبلانه نعره زن بر روی گل
تا کنی مغفول شان از بوی گل
ارسال دیدگاه
  • پایگاه خبری نفت امروز
  • پایگاه خبری نفت امروز