صاحب این شماره خاموش است
برگشتهام از دریا و دوری. رنجیده از باراندازهای شلوغ و فریاد باربران هندی و پاکستانی و غربتزدگی سالیان سال. میآیم از شکاف باریک سینهی موجها در قهقههی تلخخوانان تا ساحلی که خالی از توست و پُر از خبرت!
فرزین خجسته
کمی زودتر رفتی، ولی زود نبود. برای قبیلهی زخمدار و مهاجرِ من و تو، کمی هم دیر شده. چند ماه قبل، من هم میخواستم بروم، گفتند از اجل هم ناز میباید کشید! بمانیم که چه؟
علی غریب آمد، ولی غریبه نماند. خیلی زود آشنای همهی آشنایان شد. سالهای صنعتی شدن خوزستان خیلی از کشاورزان و قشر فقیر و بیابزار کار روستاهای آبادان بخصوص منطقه ماهشهر و شادگان را دربدر کار و بیکاری ساخت. خانوادههای زیادی از خوزستان به بنادر جنوبیتر میآمدند به امید محیط بهتری برای زندگی.
علی به همراه خانواده همان سالها احتمالاً سالهای 46-45 به دیّر آمد و یک سال بعد دیّری شده بود. خانهای در محلهی بازار درست روبروی دفتر تنها روزنامهفروشی و مطبوعاتی بندر که من تابستانها در آن کار میکردم، بدون حقوق. حقوقم همین بود که در مغازه، مجلهها را بخوانم. دختران پسران، اطلاعات هفتگی، دنیای ورزش و... . پول خرید نداشتم، علی هم نداشت. میآمد روی سکوی مغازه مینشست، من مجلهی دنیای ورزش را که تازه هم منتشر شده بود و تنها نشریه ورزشی مستقل آن زمان بود به او میدادم، همانجا میخواند.
ولی علی از چاه به چاله آمده بود. او هنرمند و پرانرژی و سرشار از استعداد بود. از آن دسته از آدمها که همهجا دنبال تغییر و سازندگیاند. ورزش، هنر تئاتر، روزنامهنگاری که میدان ابراز و بروزشان را نه در آبادانِ شلوغ نه در دیّرِ متروک آن زمان مییافت. مردهپرستی نیست، ولی آخر تمام مردههای ما، خوبهای ما هستند.
علی به اندازهی چند سطر که بنویسی، خیلی... خیلی... خوب و مظلوم بود که این دو صفت لازم و ملزوم قدیم همدیگرند. به خصوص اینکه صداقت و سادگی خاصی داشت که گاهی فکر میکردیم او در عمرش گاهی دروغ نگفته است. و مرگِ این نژاد رو به انقراض دردناکتر است.
او محیط زندگی را شاداب و سرزنده میخواست. سعی میکرد تحرک و تغییری ایجاد کند؛ روزنامهدیواری تهیه میکرد، تابستانها بین محلهها مسابقات فوتبال راه میانداخت و از هر فرصتی برای پویایی محیط پیرامون استفاده میکرد. همان مسابقات محلهای او مهد ترقی و پیدایش یک نسل ورزشی در دیّر شد. سعی میکرد وجهه و رسمیتی به همین بازیهای محلهای بدهد؛ با جمع کردن 2 ریال 3 ريال از بچهها، چیزی سر هم میکرد مثلاً جام قهرمانی. یکبار یک قندان سفید براق ورشویی را 7 ريال خرید که شکلی سنتی داشت و با چسب، ته قندان را به برآمدگی روی سر آن چسباند و شد جام قهرمانی! تیم فوتبال جم که با تیم خلیج فارس رقابت دسته اولی داشتند، ساختهی خود او بود.
ما شاید همدرد و همطبقه بودیم، که با چند سال اختلاف دوست صمیمی بودیم، بخصوص که چهرهی محبوب ورزشی من هم بود. او سمبل قهرمانان برازنده فوتبال آن زمان مثل همایون بهزادی، حمید شیرزادگان و پرویز دهداری برای ما بود که فقط عکس آنها را در مجلات میدیدیم، چرا که هنوز برق و تلویزیون به شهر ما نیامده بود.
علی اگر همان سالها پایش به تهران یا شیراز باز میشد، چهرهای میشد. لااقل به بعضی از آرزوهای فقیرش میرسید. کشتیها در اسکله آرامند، اما کشتی برای آرامش ساخته نشده.
دبیرستان آریامهر دیّر جای جوانیهای علی بود. تئاتر، روزنامهدیواری و فوتبال و... . یک بار با علی آزاده، دوست قدیمی و صمیمیاش شعر «مست و هوشیار» پروین اعتصامی را بازی کردند که تئاتری کوتاه و موزیکال بود و مورد توجه قرار گرفت.
و در تمام این تقلاها و شوق رهایی و رسیدن و رشد، زنجیر گران فقر – این شلال آهنبافته ی شرور – جلنگجلنگکنان آویزان زندگیاش بود.
سالهای سال دیگر علی را ندیدم. نبودم که ببینم. مثل همیشه دوری و دریا همهچیز را از من گرفته است. بدرود یار، وعدهی دیدار بعد مرگ. شاد باش که شاعر مُردی.
تیر از پیش و سنگ دنبالت
میچکد خون تازه از بالت
نقطهچین مانده جای پای بهار
توی هر فال و توی هر سالت
***
باد هر جا که میرود برود
تو سر جای خویش میماندی
کوه شاید جواب هم ندهد
تو به آواز خویش میخواندی
***
بچه کوچههای بندر پیر
جای کوچ محلهها جا ماند
یک نفر هر کجا رود تنهاست
آشنای غریب تنها ماند
***
خاطراتت تمام مثنویاند
شرحهشرحه دلی ز آه و ز آب
مثل یک قوچ بازمانده ز کوچ
مثل یک مینیاتور بیقاب
***
حیف از آن باغ آرزوها نیست
که ویار دو تکه سیب شود
وطن و غربتش یکی باشد
آنکه در شهر خود غریب شود
***
شام تاریک و راه هم باریک
مردِ دیوانه مست هم باشد
این دقیقاً معادل این است
تنگدل تنگدست هم باشد
***
آن همه جلوههای رنگارنگ
شش در چار مات یک عکس است
راست گفته است آنکه این گفته است
کار دنیا همیشه برعکس است
***
توی خورجین این سفر دیگر
لقمهای نیست تا طعام شود
باورت میشد از سحر حتی
قصهات زودتر تمام شود
***
سالها غرق دوری و دریا
تا سراغت دوباره میگیرم
بشنوم تا مگر دوباره صدات
مینشینم شماره میگیرم
***
باز تکرار میزنم اما
قاصد عشق خانه بر دوش است
یک تماس همیشه بیپاسخ
صاحب این شماره خاموش است
علی غریب آمد، ولی غریبه نماند. خیلی زود آشنای همهی آشنایان شد. سالهای صنعتی شدن خوزستان خیلی از کشاورزان و قشر فقیر و بیابزار کار روستاهای آبادان بخصوص منطقه ماهشهر و شادگان را دربدر کار و بیکاری ساخت. خانوادههای زیادی از خوزستان به بنادر جنوبیتر میآمدند به امید محیط بهتری برای زندگی.
علی به همراه خانواده همان سالها احتمالاً سالهای 46-45 به دیّر آمد و یک سال بعد دیّری شده بود. خانهای در محلهی بازار درست روبروی دفتر تنها روزنامهفروشی و مطبوعاتی بندر که من تابستانها در آن کار میکردم، بدون حقوق. حقوقم همین بود که در مغازه، مجلهها را بخوانم. دختران پسران، اطلاعات هفتگی، دنیای ورزش و... . پول خرید نداشتم، علی هم نداشت. میآمد روی سکوی مغازه مینشست، من مجلهی دنیای ورزش را که تازه هم منتشر شده بود و تنها نشریه ورزشی مستقل آن زمان بود به او میدادم، همانجا میخواند.
ولی علی از چاه به چاله آمده بود. او هنرمند و پرانرژی و سرشار از استعداد بود. از آن دسته از آدمها که همهجا دنبال تغییر و سازندگیاند. ورزش، هنر تئاتر، روزنامهنگاری که میدان ابراز و بروزشان را نه در آبادانِ شلوغ نه در دیّرِ متروک آن زمان مییافت. مردهپرستی نیست، ولی آخر تمام مردههای ما، خوبهای ما هستند.
علی به اندازهی چند سطر که بنویسی، خیلی... خیلی... خوب و مظلوم بود که این دو صفت لازم و ملزوم قدیم همدیگرند. به خصوص اینکه صداقت و سادگی خاصی داشت که گاهی فکر میکردیم او در عمرش گاهی دروغ نگفته است. و مرگِ این نژاد رو به انقراض دردناکتر است.
او محیط زندگی را شاداب و سرزنده میخواست. سعی میکرد تحرک و تغییری ایجاد کند؛ روزنامهدیواری تهیه میکرد، تابستانها بین محلهها مسابقات فوتبال راه میانداخت و از هر فرصتی برای پویایی محیط پیرامون استفاده میکرد. همان مسابقات محلهای او مهد ترقی و پیدایش یک نسل ورزشی در دیّر شد. سعی میکرد وجهه و رسمیتی به همین بازیهای محلهای بدهد؛ با جمع کردن 2 ریال 3 ريال از بچهها، چیزی سر هم میکرد مثلاً جام قهرمانی. یکبار یک قندان سفید براق ورشویی را 7 ريال خرید که شکلی سنتی داشت و با چسب، ته قندان را به برآمدگی روی سر آن چسباند و شد جام قهرمانی! تیم فوتبال جم که با تیم خلیج فارس رقابت دسته اولی داشتند، ساختهی خود او بود.
ما شاید همدرد و همطبقه بودیم، که با چند سال اختلاف دوست صمیمی بودیم، بخصوص که چهرهی محبوب ورزشی من هم بود. او سمبل قهرمانان برازنده فوتبال آن زمان مثل همایون بهزادی، حمید شیرزادگان و پرویز دهداری برای ما بود که فقط عکس آنها را در مجلات میدیدیم، چرا که هنوز برق و تلویزیون به شهر ما نیامده بود.
علی اگر همان سالها پایش به تهران یا شیراز باز میشد، چهرهای میشد. لااقل به بعضی از آرزوهای فقیرش میرسید. کشتیها در اسکله آرامند، اما کشتی برای آرامش ساخته نشده.
دبیرستان آریامهر دیّر جای جوانیهای علی بود. تئاتر، روزنامهدیواری و فوتبال و... . یک بار با علی آزاده، دوست قدیمی و صمیمیاش شعر «مست و هوشیار» پروین اعتصامی را بازی کردند که تئاتری کوتاه و موزیکال بود و مورد توجه قرار گرفت.
و در تمام این تقلاها و شوق رهایی و رسیدن و رشد، زنجیر گران فقر – این شلال آهنبافته ی شرور – جلنگجلنگکنان آویزان زندگیاش بود.
سالهای سال دیگر علی را ندیدم. نبودم که ببینم. مثل همیشه دوری و دریا همهچیز را از من گرفته است. بدرود یار، وعدهی دیدار بعد مرگ. شاد باش که شاعر مُردی.
تیر از پیش و سنگ دنبالت
میچکد خون تازه از بالت
نقطهچین مانده جای پای بهار
توی هر فال و توی هر سالت
***
باد هر جا که میرود برود
تو سر جای خویش میماندی
کوه شاید جواب هم ندهد
تو به آواز خویش میخواندی
***
بچه کوچههای بندر پیر
جای کوچ محلهها جا ماند
یک نفر هر کجا رود تنهاست
آشنای غریب تنها ماند
***
خاطراتت تمام مثنویاند
شرحهشرحه دلی ز آه و ز آب
مثل یک قوچ بازمانده ز کوچ
مثل یک مینیاتور بیقاب
***
حیف از آن باغ آرزوها نیست
که ویار دو تکه سیب شود
وطن و غربتش یکی باشد
آنکه در شهر خود غریب شود
***
شام تاریک و راه هم باریک
مردِ دیوانه مست هم باشد
این دقیقاً معادل این است
تنگدل تنگدست هم باشد
***
آن همه جلوههای رنگارنگ
شش در چار مات یک عکس است
راست گفته است آنکه این گفته است
کار دنیا همیشه برعکس است
***
توی خورجین این سفر دیگر
لقمهای نیست تا طعام شود
باورت میشد از سحر حتی
قصهات زودتر تمام شود
***
سالها غرق دوری و دریا
تا سراغت دوباره میگیرم
بشنوم تا مگر دوباره صدات
مینشینم شماره میگیرم
***
باز تکرار میزنم اما
قاصد عشق خانه بر دوش است
یک تماس همیشه بیپاسخ
صاحب این شماره خاموش است
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
5 سالن چندمنظوره در مدارس عسلویه احداث میشود
-
کودک بی دفاع ست ...
-
صاحب این شماره خاموش است
-
واقعا این فوتبال چیست؟
-
انتقاد امام جمعه موقت عسلویه از بی توجهی به کارکنان بومی بیمارستان این شهر
-
واژگونی خودرو در محور بوشهر- دیر یک کشته برجای گذاشت
-
کارواش سیاه
-
2 پرونده فساد اقتصادی و ارتشاء با مبلغ ۱۴۰ میلیارد تومان در بوشهر
اقتصادی
- دیدار و گفت و گوی مدیر عامل شرکت مخازن سبز پتروشیمی عسلویه با هیات های مختلف صنعتی در نمایشگاه ایران اکسپو
- مدیر عامل شرکت پتروشیمی کیان: تکمیل و بهره برداری مگا پروژه کیان تحقق عینی و عملی شعار سال و فرمان رهبری فرزانه انقلاب است
- پیام تبریک مدیرعامل شرکت مخازن سبز عسلویه به مناسبت فرا رسیدن عید سعید فطر
- معاون امور اجرایی وزیر دفاع منصوب شد
تیتر خبرها
-
5 سالن چندمنظوره در مدارس عسلویه احداث میشود
-
کودک بی دفاع ست ...
-
صاحب این شماره خاموش است
-
واقعا این فوتبال چیست؟
-
انتقاد امام جمعه موقت عسلویه از بی توجهی به کارکنان بومی بیمارستان این شهر
-
واژگونی خودرو در محور بوشهر- دیر یک کشته برجای گذاشت
-
کارواش سیاه
-
2 پرونده فساد اقتصادی و ارتشاء با مبلغ ۱۴۰ میلیارد تومان در بوشهر