چند رباعی از علی امرونی

چند رباعی از علی امرونی

پاييزم و بين برگ ها گم شده ام
در واهمه ي تگرگ ها گم شده ام
از هر طرفي به بودنم حمله شده است
انگار ميان مرگ ها گم شده ام
----------
اي کاش هنوز بيش از اينها بودم
يک کاه که نه ! کوه تماشا بودم
تو قبله ي عاشقان و دلسوختگان
من هم همه ي مردم دنيا بودم
----------
تا خواستم عاشق بشوم غم لج کرد
بر ضد دلم کل وجودم لج کرد
با هيچ"تو"يي نشد که"من"، "ما" بشوم
دستور زبان فارسي هم لج کرد !
--------
خسران بزرگي ست شقايق نشدن
با فکر و خيال تو موافق نشدن
بازار غم عشق تو رونق دارد
مقرون به صرفه نيست عاشق نشدن!
-----------
تو کوچه به کوچه کو به کو شعر مني
بي هيچ کلام و گفتگو شعر مني
درياي خليج فارس يک مصرع توست
"بوشهر" که نه ! بندر "بوشعر" مني
------------
وقتي مردم کسي غمم را نسرود
روي جسدم عقده ي دل را نگشود
در حسرت تو عقربه ها محو سکوت
ساعت؛ دو هزار سال و يک ثانيه بود
-------------
انگار زمان مرا تصرف کرده است
ديدار تو را پر از تکلف کرده است
تا لحظه ي ديدنت مرا برده ولي
يک ثانيه قبل از تو توقف کرده است
------------
سخت است ببيني که دلت گم شده است
ذهن تو اسير يک توهم شده است
يک عمر تو عاشق کسي بودي که
در بودن او سوء تفاهم شده است

ارسال دیدگاه