اسماعیل علی پور

اسماعیل علی پور

پاييز که بيايد
چند نم باران بزند پشت آن
تا باد شمال بيايد
ما را با خود ببرد.
 
از خواب بعد از ظهر
بيدار شده ايم
آب را جوش
استکان ها را مرتب.
کجا بوده اي
اين همه پاييز
بيا ابرهايمان را بريزيم
- روي هم-
من با باران هايي که خيال مي کنم
تو با باران هايي که "تي" مي کشي.
 
اصلا جاي دوري چرا برويم
مثلا همين نارنج
همين نارنجي
که در گوشه ي حياط ماست
مي تواند خوشبختي کوچکي باشد...
----------
صبح تا صبح
چند عدد گنجشکي
اين پا و آن پا شوي
بعد بزني از خودت بيرون
 
عصر تا عصر
تصوير دري با قاب گلهاي کاغذي را
لاجرعه سر بکشي
 
شب تا شب
ماه از پشت سرو
بر سنگ گورت بتابد
شبيه به کسي که
خيلي دوستش داري!
 
حالا بياييد
خيلي خودمان باشيم
با اين سه تصويري که من کشيده ام
بوي چه چيزي به مشام مي رسد؟!
 
نگاه ، نگاه
يکي دارد از دست خودش فرار مي کند
لابد باز هم موريانه ها..
 
و اما اينکه
کدام صبح
کدام در
کدام ماه
و اين که کي اين چک نقد مي شود
اين زمان بگذارتا وقت دگر...
ارسال دیدگاه